- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
دل و روح ما، سر و جان ما، "لِتُرابِ مَقْدَمِكَ الفِدا" "عَظُمَ الْبَلاء، بَرِحَ الْخَفَا"، "فرج" است راه نجات ما همه ناتوان، همه روسیاه، همه در کشاکش راه وچاه همه تا کمر به گِل گناه، خِجِلیم، "وَانْکشَفَ الْغِطَا" نه رسیده شام غمی به سر، نه رسیده از سحری خبر نه کسی به فکر کسی دگر، تو بیا که "وَانْقَطَعَ الرَّجا" نه کسی هوایی فیض رب، نه بهفکر واجب ومستحب "ظَهَرَ الفَسادُ بِما کسَب" تو بیا که تازه شود هوا غم شام و کوفه و کربلا، شده داغ جان تو سالها که هرآن صباح و هرآن مساء، بدل الدُّموعک بالدّما گله و شکایت خویشتن، به کجا برد دل تنگ من؟ تو بیا سری به دلم بزن، که تو "مُستَعانی و مُشتَکی" تو بیا که سر بزند بهار، به خزان دائم روزگار به جهان ما برکت بیار، که "بِیُمْنِکَ رُزِقَالْوَرىٰ" تو بیا که عهدِ وفا شود، دل خلق جای خدا شود که زمان صلح و صفا شود، "بِجَمالِکَ کَشَفَ الدُّجىٰ" تو بیا و چارۀ نو بساز، که به ما شود در صبح باز شب عاشقان تو بس دراز، "وَ بِنورِ وَجهِكَ مُنتَهىٰ"
: امتیاز
|
مناجات سال نویی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
او شـد قــرار عـالـم و مـا بـیقـرارش نــان هـمـه دنــیـا رسـیـده از کـنـارش هر سال از عمرش بهار اندر بهار است هر کس که شد صاحب زمانی روزگارش آن روز نـوروز است که برپا نمـائـیم این سفرههایِ هفت سین را در کنارش یکـسال دیـگـر طـی شد و آقـا نـیـامـد یک سال رفت و همچنان ما شرمسارش مـردم به امـید خـدا سال ظهـور است سالی که که بوی سامـرا دارد بهارش با حضرت هادی بـبـنـدیم عهـد امسال خـرج اباصـالـح شـود لـیل و نهـارش
: امتیاز
|
مناجات پایان سالی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
افزوده شد بر غیبتت یک سال دیگر هم بد میشود هر سالِ بیتو؛ بلکه بدتر هم شد کاسههای صبرمان لبریز از غصه از شعـرهای گـریـهدارِ هجـر، دفـتر هم سیـنه زدیم از مـاتم اربـاب هر شب را از داغ هجران تو کـوبـیدیم، بر سر هم شرمـنـدهایم آقـا که بـین این همه نوکـر حتی نداری یار و یک ناچیز لشکر هم تو در کـنـار مـایی و هـسـتـیـم نـابـیـنـا گفتی اناالمظلـوم، نـشنـیدیم، پس کر هم هر چند، گاهی بیخـیال روز موعودیم اما تـمام تـرسمـان این است، آخر هم، گـویـنـد کـه: در آرزوی دیــدن رویـت مُردند از هجران تو یک قومِ دیگر هم
: امتیاز
|
مناجات سال نویی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ﺍﻣﺴـﺎﻝ ﻫﻢ ﮔـﺬﺷﺖ ﻭﻟﯽ ﯾﺎﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﺁﺷـﻔـﺘـﻪﺍﻡ ﮐﻪ ﻣـﺎﻩ ﺷﺐ ﺗـﺎﺭ ﺑﺮﻧﮕـﺸﺖ ﮔـﻔـﺘﻢ ﺩﻭﺍﯼ ﺩﺭﺩ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣـﯽﺭﺳـﺪ ﺍﻣّﺎ ﻃﺒﯿﺐِ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﺑـﯿـﻤـﺎﺭ ﺑﺮﻧـﮕـﺸـﺖ ﺍﻭ ﺳﺎلهاﺳﺖ ﺁﺑﺮﻭﯾﻢ ﺭﺍ ﺧـﺮﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﺑﺮ ﮐَﺮَﻡ ﺯ ﻋـﺒﺪ ﮔـﻨﻬــﮑﺎﺭ ﺑﺮﻧﮕـﺸـﺖ ﺍﺻﻼً ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻭ ﭼﻪ ﺑﻬﺎﺭﯼ؟ ﭼﻪ ﻟﺬّﺗﯽ؟ ﺑﯽ ﺍﻭ ﻧﺴﯿﻢ ﻫﻢ ﺳﻮﯼ ﮔﻠﺰﺍﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ ﺳﺎﻝ ﺟـﺪﯾـﺪ، ﺳﺎﻝ ﻓـﺮﺝ، ﺳﺎﻝ ﮐـﺮﺑـﻼ ﺍﻣـﺴﺎﻝ ﻫﻢ ﮔـﺬﺷﺖ ﻭﻟﯽ ﯾﺎﺭ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ
: امتیاز
|
زبانحال خداوند کریم با بنده گنه کار
به غیر مهر و محبت چه دیدهای؟ برگرد کـبـوتـرانه چـرا پَر کـشـیدهای؟ برگرد تـمــام عـمـر قـدم در ره خـطـا زدهای به جز تباهی و ذلت چه دیدهای؟ برگرد اگـر چـه عـبـد من آلـوده و سـیـهرویی کجا ز رحمت من دل بُریدهای؟ برگرد چـرا اسـیـر شـب تـیـرۀ گـنـه شـدهای؟ اگر که چشم به راه سـپـیـدهای برگـرد هوای نفْس، تو را میبَرَد به سوی جهیم «ز برزخی که خودت آفریدهای برگرد» چـقـدر فـاصله داری میان خود با من! نَفَـس بُریده شدی بس دویدهای، برگرد دوبـاره تـشـنـۀ لاتـقـنـطوی من شدهای همیشه از میِ رحمت چشیدهای، برگرد ره انـابه و تـوبه به روی تو بـاز است اگر که میوۀ ممـنوعه چـیدهای، برگرد خـدای تـوبـه پـذیـر تـوأم! کجا رفتی!؟ اگر به آخـر خـط هم رسـیدهای برگرد «وفایی!» از چه ز درگاه من گریزانی صدای دعوت من را شنیدهای، برگرد
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
پُر از اندوه هجران است اوقاتی که من دارم چه سنگین است این بار مجازاتی که من دارم طلای قـلب من آخـر بدل از آب در آمد عوض شد عاقبت با هر گنه، ذاتی که من دارم الهی لا تودّبنی، مرا رسوا نکن در شهر که میخندند مردم بر مکافاتی که من دارم به من گفتی بیا شبها چراغ اشک روشن کن دلم روشن شده حالا ز مشکاتی که من دارم مرا آوردهای پـای دعـاهـای شبانگـاهت خودت دادی به من حال مناجاتی که من دارم مناجات امیرالمومنین، ایـوان طلا و من ندارد عالم این کنج خراباتی که من دارم نجف هر سال من با تو قرار آشتی دارم نگیری از دلم ای عشق! میقاتی که من دارم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
بـدم؛ مـرا به پـیـمـبـر ببـخـش یا الله! به اشک دیـدۀ حـیـدر، ببخـش یا الله! تـمام دار و نـدارم محـبت زهـراست مرا به سـورۀ کـوثـر، ببـخـش یا الله! به اشک چشم حسین و حسن قبولم کن مرا به این دو بـرادر، ببخـش یا الله! بـه درگـه تـو گــنــاه مـکــرر آوردم مـرا به عـفـو مـکـرّر ببـخـش یا الله! ببر به کـرب و بلا زائر حـسیـنم کن به آن ضـریح مـطهـر، ببخش یا الله! به دستهای عـلـمدار کـربلا سوگـند به حـرمت عـلی اکـبر، ببخش یا الله! به بانگ العـطش نـازدانههای حسین به خون حنجر اصغر، ببخش یا الله! به سیدالشـهـدا و به خـون حـنجـر او که شد بریده ز خـنجر، ببخش یا الله! به لحظهای که سر نیزه گشت با زینب سـر حـسـیـن بـرابـر، ببـخـش یا الله! به خون میثم تـمـّار، جـرم "میثم" را به روی او تو نیـاور؛ ببـخش یا الله!
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
رخ، زرد و مو سفید و همه نامهام سیاه ره، دور و قد خمیده ز سنگـینی گناه اشکی نیامد از بصرم وای! وای! وای! سـوزی نمـانـده در جگـرم آه! آه! آه! بیاخـتـیار، راه سـپارم سوی جـحـیم گر افکـنم به نـامۀ اعـمـال خود نگـاه یک مصرع است روز جزا کل نامهام یک لحظه توبه کردم و یک عمر اشتباه از بس گناه، پرده به چشمم کشیده است تشخـیص راه را ندهـد دیـدهام ز چـاه عـمری گـناه کـردهام و تـوبه میکـنم با این زبان که ذکر تو را گفته گاهگاه هرچند نیست در خور بخشش گناه من مولای من! به عـفـو تو آوردهام پـناه فریاد از آن زمان که گناهان من روند در پیـش دیـدهام رژه مـانند یک سپاه فـردا که مادر از پسر خود کند فرار "مـیـثـم" به خـاندان پـیـمـبر بَرَد پـناه
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
لطفی که کرده است خجل بارها مرا بـردهسـت تـا دیـار گـرفـتـارهـا مـرا رؤیای یوسـفـانـۀ دیـدارت ای عزیز آواره کــرده در دل بــازارهــا مــرا با یک کلافِ کهنه از این عبد روسیاه قـابـل بـدان مـیـان خـریــدارهـا مـرا ای گل! ببین که دوری از نرگسِ رخت یک عـمر کرده همنـفـس خارها مرا در ساحـل نجـات تو پهـلـو گـرفـتهام سـیـل گـنــاه بـرده اگـر بــارهـا مـرا این هفته هم گذشت چنان هفتههای قبل بیتـاب کـرده قـصۀ تـکـرارهـا مـرا یاد لبان خشک ترک خوردهای مدام بـرده بـه کـربــلا دم افـطـارهـا مـرا
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
خـوردیم یـا غـم دگـران را بـدون تو یا خوردهایم حـسرت نان را بدون تو از بـسکه بی تـوأیـم نـفـهـمـیـدهایم که دیـدیم بـاز هم رمـضـان را بـدون تو یـادش بخـیـر میگـذرانـدیـم آن قـدیـم با گریه خط به خطِ اذان را بدون تو ما را ببخش امامِ "زمانهای بی کسی" طی کردهایم اکر که زمان را بدون تو دیگر دهان به بردن نام تو باز نیست چـرخانـدهایم بسکه زبان را بدون تو مـا از بـهـارِ بـودن تـو بی تـصـوریم یک عمر دیـدهایم خـزان را بدون تو دل با دل تو میتـپد اصلاً نخـواسـتیم این قلب را و این ضربان را بدون تو در کربلا به قصد فرج پهن کـردهایم هر سـال سـفـرۀ دلـمـان را بـدون تو شاید خدا به حق حـسـیـنـش رقـم زند امسال آخـرین رمـضان را بـدون تو
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
باز شد پنجرۀ روشنی از فصل حضور فصل سرسبز دعا، فصل شکوفایی نور دردمندان! به شما ماه خدا رو کردهست چه خدایی، که رحیم است و کریم است و غفور به هلال مَـهِ نو در رمـضان باید گفت: «قُل هُوالله اَحَد چشم بد از روی تو دور» گاه در پـرتو قـرآن، به تـلاوت بنـشـین ای نگـاه تو طـربنـاکتـر از باغ بـلـور عافیت چون طلبد؟ آن که گریزد ز طبیب به خدا کی رسد؟ از خود نکند آن که عبور صبر بر معصیت، از زهدِ ریایی بهتر سعی کن تا که در این ماه شوی سنگ صبور ای دلت در گـرو آیۀ «فَاخـلَع نَعـلَیک» در دلت مـانده اگر آرزوی وادی طـور بیریا، در پی تسکینِ دلِ مسکـین باش نشود مانع احساس تو، احساس غـرور ای صفـای تو نوازشگـر گـلهای یـتـیم نذر این باغچه کن، شادی و شیدایی و شور سعی کن لـذت غـفـران خـدا را بچـشی ای که ابر کَرَم از روی سرت کرده عبور دل اگر یاد خدا کرد و شب از نیمه گذشت میشوی غرق عنایت، سحر از فیض حضور به دعـا دست برآرید « شب قدر» مگر بگـشاید گـره از کار شما صبح ظهـور ای که چشم دل تو در طلب راه خداست رو به مهمانی او کن، رمضان ماه خداست
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
با پـشـیـمـانی و با عـفـوِ اسـاسی آمـده باز کن آغوش خود را؛ عبدِ عاصی آمده باز کن آغوش خود را "یا رَجاءالمُذنبین" سـائلِ بیسـرپـنـاه و آس و پـاسی آمده رفته از یادش! فراموشی گرفته سالهاست اهلِ نسیان است و غرقِ بیحواسی آمده شُکرِ نعمت رفته از یادش، حواسش نیست که با اجـابت رفـتـه و با نـا سـپـاسی آمـده دردِ عصیان بیقرارش کرده! حالش را ببین تا شود بخـشـیده با چه الـتـمـاسی آمده دعوتش کردی به مهمانی که درمانش کنی در دلِ شیطان عجب هول و هراسی آمده رختِ تقوا بر تنِ خوبان دلش را برده است گوشهای کِز کرده! با کهنهلـباسی آمده دوست دارد از صمیم جان، عزیزانِ تو را بـنـدهٔ نــاقـابـلِ گـوهــرشـنـاسـی آمــده میشناسد مادر سادات را؛ یارب ببخش پشتِ "در" امشب گدایِ ناسپاسی آمده جانِ آن مادر ببخش این بنـدهٔ آلوده را حـال که با تـوبهٔ نـاب و اسـاسی آمده!
: امتیاز
|
غزل مناجاتی و استقبال از ماه رمضان
سحر دمیده و بر شیشه میزند باران هوا مسیحنفـس شد، به مقـدم رمضان جوانهها همه دست دعا به شاخه بلند شکـوفههای بهاری به ذکر الرحـمان وضو گرفته شقایق به جرعهای شبنم نسیم غرق نیایش، درخت محـو اذان گل محـمـدی و نـغـمۀ خوش صلوات نگاه نرگس سرمست همچنان نگران خـوشا تـلاوت قـرآن به وقـت آمدنت خوشا دعای سحر در نـمازخانۀ جان اگرچه زخمی صد داغ کهنه است زمین نگاه لطف تو کافیست تا بگیرد جان سلام بر تو که اصل سلام دیدن توست سـلام بر سـحـرسـتـان اول رمـضـان
: امتیاز
|
غزل مناجاتی و استقبال از ماه رمضان
السلام ای ماه پنهان پشت استهـلال ما ما به دنبال تو میگردیم و تو دنبال ما ماهِ پیدا، ماه پنهان، ماه روشن، ماه محو رؤیت این مـاه یـعـنی نـامـۀ اعـمال ما خاصه این شبها که ابر و باد و باران با من است خاصه این شبها که تعریفی ندارد حال ما کاش در تقدیر ما باشد همه شبهای قدر کاش حَوِّل حـالَنـاییتـر شود احوال ما ما به استقبال ماه از خویش تا بیرون زدیم ماه با پـای خـودش آمد به استـقـبال ما گوشۀ چشمی به ما بنمای ای ابروهلال تا همه خورشید گردد روزی امسال ما
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه شعبان و استقبال از ماه رمضان
نــویـد تــابـش مــاه صــیـــام مـیآیــد شـمـیـم رحـمت حـق بر مـشـام میآید گمانِ یأس، گـناه است آنکه را امشب بـه درگــه کــرمِ "ذوالـکِـرام" مـیآیـد ز آستانۀ رحـمـت گذشتن از عـصیان بشارتیست که بر خاص و عام میآید دو صد گناه، به یک "یا اِلٰه" میبخشند دو صد جواب به هر یک سلام میآید ز مرحمت رمضان المبارکش خوانند مــه صــیــام که بـا احــتـرام مـیآیـد گشوده است درِ فیض و بندگان همه را پـیِ شــتـابْ بـر این در پــیــام میآیـد
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه شعبان و استقبال از ماه رمضان
شعبان گذشت و حال دلم روبراه نیست در کـولـهبارِ زندگیام جـز گـناه نیست سوگند بر حـقیقتِ سِیر و سلوکِ عشق چون من در این طریق، کسی روسیاه نیست عمرم به غفلت و ضررِ معصیت گذشت کارم به غـیرِ نـاله و انـدوه و آه نیست آخـر چـگـونـه واردِ مــاهِ خــدا شــوم؟ بیچاره را به خانۀ محـبوب، راه نیست یا رب مرا به حُرمت شاه نجف ببخش جز بیتِ رحـمتِ تو مرا سرپـناه نیست پـرونـدهام سـیـاه، ولـی در دلـم به جـز عـشقِ شهـیـدِ تـشـنۀ در قـتـلـگاه نیست
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بـعــد سـرمـا بـهـار مـیآیـد لـطـف پــروردگـار مـیآیـد بـیقــراری؟ قـرار مـیآیــد به سـر این انـتـظـار میآیـد جـام اعـلاتـری دهید امشب بـادۀ کـوثـری دهـید امـشب مژده بر عسکری دهید امشب دلــبــرِ گـلعــذار مــیآیــد عـید مـوعـودِ نیـمـۀ شعـبان روز مسـعـودِ نیـمۀ شعـبان برکت و جودِ نیـمۀ شـعـبان نــاجـــی روزگــار مـیآیــد پسر نرجس، آفـتـاب زمـین بهجت و شور هر دل غمگین آرزوی تــمـام صـدیــقــیـن نــور لـیـل و نـهـار مـیآیـد مهر جـانانِ خود نگه دارید در دل، ایمان خود نگه دارید عهد و پیمان خود نگه دارید مــرد بـاشـیـم، یـار مـیآیـد لحظه لحظه گناه من را دید واسطه شد، خدا مرا بخشید باز چشم از معاصیام پوشید بــا بــدیام کــنــار مـیآیــد دیـدهام اشـکبـار مـیبـیـنـد همه را جـز نگـار میبـیـند مثـل یـعـقـوب، تـار میبیند مــرهـمِ چـشـم تــار مـیآیـد از کرامات حضرتش خجلم مِهر خود ریخت بینِ آب و گلم نـخـلِ خـشـکـیـدۀ کـویرِ دلم با نگـاهـش بـه بـار مـیآیـد شده قـلبم به ذکر او مأنوس مُحرمش نیستم هزار افسوس خستهام از فراق، نه مأیوس مــژده بر دل، نگـار میآید چهرهاش انعکاسی از مادر روی دوشش عـبای پیغمبر بر سـر خـود عـمامۀ حـیدر یــار بــا اقـــتــدار مــیآیــد هـیبـتـش مـثـل هیبت زهـرا وارث نور عـصمت زهـرا بـاز بـا یـادِ غـربـت زهــرا بــر دل او فــشــار مـیآیــد میشود دولتش به نام حسین سر دهد در جهان، پیام حسین میرسد روز انـتـقام حسین صــاحـب ذوالـفـقـار میآیـد روضه با آه و ناله میخواند روضه از باغ لاله میخواند گر که از آن سهساله میخواند چـشـم ما هم به کـار میآید یـاد عـمـه رقـیـه و حــالـش یــاد آتـش گــرفـتـنِ بــالـش یـاد حــال کـنـار گــودالـش اشـک، بی اخـتـیـار میآیـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سامرا امشب چه مولودی میان خانه دارد قدر یک دنیا ملک بر این پسر پروانه دارد حق دهید این خاک بر کعبه کند فخر و مباهات تا که در بیت امامش این چنین دردانه دارد صف ببندید ای گدایان آی مشتاقان مهدی بیت مولا امشبی را سفرهایی شاهانه دارد از تـنـور خـانـۀ آقـای سـامــرا نـگـویـم از برای کل عالم هم خمیرش چانه دارد آی رندان دو عـالـم سائل این در بمـانید بر گـدایـان درش آقـای ما مـاهـانه دارد هر چه از ارباب و از مولا علی گفتیم در اوست در میان روی ماهش یازده جانانه دارد ما غریبش خوانده در بین عوام الناس اما چون مفید و اردبیلی واله و دیوانه دارد گفتنش جایش بود در کوه، صحرا، دشت اما در میان قلب عشاق حـقـیـقی خانه دارد میرسد روزی که ماه از پشت پرده در بیاید او که تنها چشم نازش حکم داروخانه دارد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در نیمه شعبان
وقـتی مسـاجـد تـشـنۀ یک خـتم قـرآنـند در گیر و داری که خیابانها چراغـانند وقـتی برای بـسـتۀ درها کـلـیدی نـیست وقـتی تـمـام قـفـلها سر در گـریـبـانـند میآیی و «اِنّا فَـتَحـنا» روی لب داری یـعـنی بـرایت کـارهای سـخـت آسـانـند اربابها و خـوابهـای بَر پَـر قـوشـان از چند شب قبل از ظهور تو پـریشانند احـوالـشان آن لحـظـه بـاید دیـدنی باشد وقتی مُعبّرها تو را «منصور» میخوانند میآیی و یک عده بر خود سخت میلرزند میآیی و یک عـده قَـدرت را نـمیدانند من در خیابانهایمان گَز میکنم نذرت! وقـتـی تـمـام چـشـمها دنـبـال مهـمـانـند
: امتیاز
|
زبانحال صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در نیمه شعبان
من همان چـشـم امـیـد امـت پـیـغـمـبرم مهدی صاحب زمانم، بیکسان را یاورم وارث بر حـق تـیـغ ذوالـفـقـار حـیـدرم آمدم دنــیــا بـــرای انــتـــقـــام مـــادرم اهل عالم الگوی من هست زهرا مادرم وارث خـون حـسـین و داغهای کـوثرم میشود این عالم از دلدادگی سرشار باز میشود بخت همه بیچـارگان بـیدار باز میشود در خانهها عشق و صفا بسیار باز میشود تکرار، عـدل حـیدر کـرار باز بدترینها دور گردد، بهترین دوران رسد من به دنیا آمدم تا حق به حقداران رسد آمدم تا کـشتی دین، روی بر ساحل کند حق رسیده تا که باطل را به زیر گِل کند باز محشر در جهـان نام ابوفـاضل کند انقلاب کـربـلا را کـار من کـامـل کـنـد شاهکاری میکنم چون خیبر و بدر و حنین من به دنیا پا نهـادم، یا لـثارات الحسین وعـدهام با مجـتـبـاییهای امت در بقـیع هر دوشنبه میشود معنا قیامت در بقیع شیعه گریه میکند یک روز، راحت در بقیع روضه میگردد به پا، ساعت به ساعت در بقیع کـن مهـیای ظـهـورم آسـتـانت را بـقـیع میکَـنَـم شـرِ تـمام دشـمـنـانت را بـقـیع من قـرار بیقـراران، من امـید نا امـیـد قبل خلقت داده حق، روز ظهورم را نوید اولیا که جای خود، در انبـیا دارم مرید حضرت صادق ز جا برخاست تا نامم شنید ای مسلمانان! همه اسلام یاری من است بهترین طاعت همان چشم انتظاری من است تشنگان من آبم و هر چه به غیر از من سراب آی سائل از کسی جز من نمیگیری جواب هست آمیـنم کـلـید هر دعـای مستجـاب رو مزن بر هر سیهرو، شب ندارد آفتاب نیست حرف از آشنایی تا که من در غربتم روز دنیا را سیه کرده است شام غـیبتم آی مردم نیمه شعبانهای سابق پس چه شد ندبهها و جمعههای غرق هقهق پس چه شد در غم معشوق، بیتابی عاشق پس چه شد صبحها و چلهها و عهد صادق پس چه شد جان فـداها یـادتـان رفته چرا جانـانـتان بوی هرچه غیر یوسف میدهد کنعانتان الامان از بیوفـایی، وای بر بیعـارها چون حسن از دوست و دشمن کشم آزارها آه افـتـاده عـقـب امـر ظـهــورم بـارهـا رسم یاری این نبود ای یارها، ای یارها در نـیـاید از فـراق من چرا فـریـادتـان غافلید از من که هستم لحظه لحظه یادتان خوش به حال آنکه دردش چشم خونبار من است شعبهای از کربلا در قلب انصار من است در زمین هرجا حسینیه است، دربار من است هر که کارش گریه بر زینب بُود یار من است چشـم امّـیـد قـیـام زیـنـب کـبـری مـنــم مقصـد پـایـانـی کـشـتـی عـاشـورا مـنم اهل عالم عمه ما غم فراوان دیده است اهل عالم عمه ما داغ طفلان دیده است اهل عالم عمه ما شام ویران دیده است اهل عالم عمه ما چوب و دندان دیده است اهل عـالم عـمه ما دل پـریشان گشت آه اهل عـالم عمه ما سنگ باران گشت آه
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
خــدا را جـلـوۀ دیـگـر مـبـارك یـم تـوحـیـد را گـوهـر مـبـارك سـپـهـر نـور را اخـتـر مـبارك عـلـی بـر آل پـیـغـمـبـر مبارك كـنـد دل دم بـه دم یـاد مـحـمـّـد كـه شـد تـكـرار مـیـلاد مـحـمّد خــرد را رهـبـری آگــاه دادنـد جـوانـان را چــراغ راه دادنــد سپـهـر مـعـرفـت را مـاه دادنـد ولایـت را ولـــیالــلــه دادنـــد ولـی الله ولـی در بــر گـرفـتـه مـحـمـّد یا عـلـی در بر گـرفته سپهر عصمت و تقوی قمر زاد عروس حضرت زهرا پسر زاد به خَلق و خُلق و خو پیغامبر زاد كه خیرالخلق را خیرالبشر زاد شـگـفـتـا بـاز احـمــد آفـریـدنـد مــحــمـّد را مــحـمـّد آفـریـدنـد سراپا نخلۀ طور است این طفل همه نورٌ علی نور است این طفل تمام شور عاشوراست این طفل بگو قرآن منشور است این طفل كلام یوسف زهرا گواهی است كه او ممسوس در ذات الهی است تمـاشـایـش ز زهرا میبرد دل تـجـلّایـش ز بـابـا مـیبــرد دل نه او تـنهـا ز لـیـلا میبـرد دل ز اهل الـبیت یكجـا میبـرد دل حسین بن علی را نور عین است علی آری علی بن الحسین است دعـای نـور در مـرآت رویـش نـوای وحی در خـون گـلـویش حـدیث عـشـقِ بابا گـفـتـگـویش نگـاه حـضرت عـبّاس سـویـش امامت از جـمالش در تجلاّست نگاهش گه به زینب گه به لیلاست دو چشمش چشم حقّ بین پیمبر دو ابـرو ذوالـفـقـار شیـر داور دو بازو بازوی عبّاس و حیدر دو لعل لب نه، دو یاقوت احمر از او بیت ولایت گـشته گـلشن حسین بن عـلی چشم تو روشن ســیــادت بــنـــدۀ او بــنـــدۀ او شـــهـــادت زنــدۀ او زنــدۀ او شرف، ایـمـان، ادب، پایـندۀ او پـــیــام كــربــلا در خــنــدۀ او چه كویم هر چه گویم بهتر است این تعـالی الله عـلی اكـبر است این دلش دریای ایـمان حسین است درون پیكرش جان حسین است جمالش عید قربان حسین است ببوسیدش كه قرآن حسین است به خاكش دل به پایش جان فشانید به چشم و ابرویش قرآن بخوانید ســـلام الله بــر مــاه جــمـالـش صفات الله در خلق و خصالش جلال الله زهـی قـدر و جلالش ولــی الله بــیــنــای كـــمــالــش رخش نادیده شمع محفل ماست زیـارتنـامهاش لوح دل ماست سلام از مـات ای روح معـانی عــلـیاكـبـر رســول اللهِ ثـانـی نــبــوّت را كــتــاب آســمـانـی ولایـت را فـــروغ جــاودانــی علی، زهرا، پیمبر، بر تو نازد پدر تا صبح محشر بر تو نازد تو حقّ را از ازل در خویش دیدی تو در قلب پـدر شـور آفـریدی تو دل از هر چه جز جانان بریدی تو بانگ ارجعی را میشـنیدی به پـاس حـقّ مـقـاوم ایـسـتادی به «میثم»نه به عالم درس دادی
: امتیاز
|